Feeds:
نوشته
دیدگاه

Posts Tagged ‘اذان’


بعد از این که نوشته فرهاد میثمی و نکته سنجی وی را با عنوان «روزی که فهمیدم فرزند دو نفرم!»
روی فیسبوکم به اصطلاح share کردم، یکی از دوستان قدیمی داستانی را به من یادآوری کرد که خودم سالها پیش به مناسبت مشابهی برایش گفته بودم، با این تفاوت که تاکید آن داستان بر نَسَب بردن از مادر بود و نه پدر و مادر.
فکر کردم شاید نوشتن آن داستان در این جا بی فایده نباشد.

سالها پیش در دوران بچگی و سالهای نخست نوجوانی معمولاً تابستانها به اصفهان می رفتیم که پدر در آن شهر خانه کوچکی داشت. خودش اصلاً متولد روستایی بود در منطقه پل ورگون به نام «گارماسه» یا «کارماسه» که بر ساحل زاینده رود واقع شده. گاهی اوقات چند روزی را هم در آن روستا می گذراندیم.
بعد از ظهر یکی از روزهای تابستانی که شاید 12/13 سال بیشتر نداشتم، و در خانه یکی از اقوام مشغول چرت زدن بودم، ناگهان صدای اذان بی موقعی برخاست، و از آن بدتر این که اذان گو واقعاً مصداق انکر الاصواتی بود که از قدیم درباره اش گفته اند «ببرد آبروی مسلمانی»!
از پدرم درباره اذان بی موقع و معنای آن پرسیدم، گفت لابد همسر اذان گو در حال زاییدن است، و افزود گفتن اذان در موقع زایش زن توسط شوهر و پدر نوزاد، سنتی است که از صدها بلکه هزاران سال پیش باقی مانده است.
از چرایی آن پرسیدم که زایمان زن چه ربطی به اذان گفتن شوهر دارد؟ کسی از میزبانان داستانی تعریف کرد کم و بیش بدین شرح:

در ازمنه پیش زنان پیرو یکی از پیامبران اولوالعزم – شاید جناب کلیم الله – نزد او شکایت بردند که منصفانه نیست زنان زحمت 9 ماه و بیشتر بارداری فرزند را بر خود هموار دارند، و درد زایمان نیز از آنان باشد، و پدر فرزند از این بابت هیچ رنجی متحمل نشود که به قول خاقانی: «دشوار بود زادن، نطفه ستدن آسان»!
کلیم الله این شکایت پیش خدا برد، و خدا فرمود در این امر حکمتی است، و خوب است که زنان شاکر باشند.
زنان نپذیرفتند و حکایت دوباره و سه باره و چند باره تکرار کردند، عاقبت حوصله خداوند سر آمد و تصمیم گرفت درسی به دختران حوا بدهد. پس کلیم الله را گفت درخواست مومنین شما را اجابت کردیم، از این پس حمل فرزند از برای مادران باشد و درد زایمان از برای پدران!
بعد اتفاقات عجیبی افتاد. مثلاً هاجر در خانه اش مشغول زاییدن بود، دو محله آن طرف تر ابراهیم درد زایمان می کشید، یا الیصابات که وضع حمل می کرد، اسماعیل سه محله این طرف تر درد می کشید. کار به جایی رسید که نظم جامعه درهم ریخت و همه با همه درافتادند و بالاخره زنان کلیم الله را نزد خداوند واسطه کردند، که وضع سابق را برگرداند، و آنها هم حمل را بر عهده می گیرند و هم درد زایمان را.

این داستان علاوه بر این که حکمت بالغۀ درد زایمان توسط مادران را توجیه کرد، یک نتیجه اخلاقی هم داشت که تا به امروز باقی مانده: از آن به بعد تصمیم گرفته شد که نَسَب فرزند به مادر باشد نه به پدر. و البته سنت دردکشیدن «پدرِ» فرزند هنگام زایمان مادر به صورت گفتن اذان هنگام زایمان تا روزگار ما باقی مانده است.

البته روایتهای خلقی هم درباره نسب بردن فرزند از مادر به جای پدر وجود دارد. مثلاً سی سالی پیش از این یکی از بانوان دانشمند ایرانی تبار به نام آزاده آزاد در کانادا، رسالۀ خویش را با عنوان «پدریت غاصب (منشا ستم كشي مشترك زنان جهان)» منتشر کرد، و در آن بر اساس یک حدیث نه چندان قوی یهودی از ازدواج نخست آدم با زنی به نام لیلیت (قبل از حوا)، از جمله نتیجه گرفته بود: دعوای زن و مرد (یعنی آدم و لیلیت) از وقتی آغاز شد که هر یک اصرار داشتند هنگام عشق ورزیدن روی دیگری قرار گیرد! (نقل به مضمون) و لابد به این ترتیب، نسب بردن فرزند از آن کسی باشد که «رو» قرار می گیرد!
و این مرافعه آدم و لیلیت – اگرچه هر دو توسط یهوه و مساوی آفریده شده بودند – با پادرمیانی یهوه (که خدایی مذکر بود) به نفع آدم تمام شد و «مادر سالاری» اقوام نخستین تبدیل به «پدرسالاری» شد که «غاصب» هم بود! و ظاهراً هیچ یک از استادانی که رساله وی را تصویب کردند، نپرسیدند که:
1- اگر دعوای «کی رو بخوابه» به نفع لیلیت یا زن تمام شده بود، آیا امروز مردان نمی توانستند مدعی «مادریت غاصب» شوند؟ و
2 – اگر پدریت غاصب نتیجه مشاجرۀ «کی رو بخوابه» میان آدم و لیلیت همسر اول اوست، پس چرا هنوز که هنوزه نسب در میان قوم یهود از طریق مادر انتقال می یابد، یعنی کسی یهودی محسوب می شود که مادرش یهودی باشد (حتی اگر روی مردش نخوابیده باشد)؟
خانم آزاده آزاد همچنین پیش بینی کرده بود که با پیشرفت علم در آینده ای نزدیک برای آفرینش فرزند نیازی به «مرد» وجود نداشته باشد و زنان بتوانند بدون نیاز به مرد بچه دار شوند.
البته نوشته ها و استدلالهای ایشان بیشتر ناشی از وقایع و جهت گیری های سیاسی روز بود. خانم آزاد همان سالها در مقاله ای در مجلۀ «نیمۀ دیگر»، که توسط تعدادی از زنان فعال ایرانی منتشر می شد، نوشته بود: نیمه دیگر مفهومی عمیقاً مردسالارانه است و حتی «استدلال» کرده بود که مفهوم مکمل بودن زن و مرد هم عمیقاً نادرست و به معنای «استیلا»ی مرد و «انقیاد» زن است! به همین جهت خانم آزاده آزاد پیشنهاد کرده بود نام مجلۀ «نیمه دیگر» به «سلیطه» یا «پتیاره» عوض شود! زیرا «سلطیه ستودنی است»! (اصل مجله اکنون در اختیارم نیست، نقل به معنی کرده ام). به نظرم تنها چیزی که در آن سالها خانم آزاده آزاد را راضی می گرداند این بود که همه مردان جهان را «آلت بریده بیند، بی جرم و بی جنایت»!

(در ضمن نمی دانم که سنت اذان گویی شوهر زائو بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند هنوز بر جای خود باقی است یا نه، چون می دانیم که ولی فقیه نظام اسلامی حتی «در تعیین فواصل همخوابگی زن و شوهر» حق نظر و دخالت دارد، تا چه رسد به این که چه کسی رو بخوابد! پس ممکن است که ولی فقیه سنت اذان گویی شوهر زائو را هم تعطیل کرده باشد!)

***
به هر حال همه این حرفها را نوشتم که تاییدی باشد بر عبارت آخر فرهاد میثمی که «با حالتی حق به جانب» به متصدی مربوطه گفته بود: «خب می دانید، آخر من فرزند دو نفرم … فرزند یک نفر که نیستم»!

باید بیافزایم که بله درست است، ما همه فرزند دو نفریم، اما فقط در مورد یکی از آن دو نفر یعنی مادر، – بدون مراجعه به DNA – مطمئنیم، ودیگری را فقط به واسطۀ اذانی که گفته یا سندی که صادر شده می شناسیم.
غیر از این است؟

Read Full Post »